پرده اول
تماس بی سیم محسن رضایی میرقائد، فرمانده کل سپاه از محل قرارگاه عملیاتی نجف با محمد ابراهیم همت، فرمانده قرارگاه فرعی فتح ( لشکر 27 + تیپ 20 رمضان + تیپ 18 الغدیر)، بدین شرح روی نوار کاست مکالمات بی سیم قرارگاه فتح ضبط شده است:
رضایی: همت،همت، محسن.
همت: به گوشم
رضایی: آقای همت؛ برادر عزیز، این بچه ها [ نیروهای چهار گردان عمل کننده قرارگاه بدر ] الان سر آن کانال پنجاه متری منتظر شما هستند. شما میخواهید آنها بیایند تا سر قرارگاهتان؟!
همت: ما این [ که نیروهای آن چهار گردان بیایند تا جلوی قرارگاه فتح ] را نمیخواستیم! اگر قبلا [ در ورد تک دیشب این چهار گردان ] با ما هماهنگی میشد، این اتفاق نمیافتاد. الان هم اگر یکی از آن ها [ گردان های چهارگانه] بتواند بیاید به سمت ما، خیلی کمک میکند. در هر صورت ما کار خودمان را شروع میکنیم. اگر این که میگویید "تکلیف شرعی" باشد، شروع میکنیم.
رضایی [ با صدایی مضطرب و لحنی تحکم آمیز ] : آقا شروع کنید! آقا چقدر بحث میکنید؟! شروع کنید! به این بچههایتان بگویید این قدر بی خود بحث نکنند؛ نکند میخواهید [ آن چهار گردان ] از جایی که هستند بیایند تا دم ورودی قرارگاهتان، تا بعد از آن جا بگویید بفرمایید داخل؟! این بچه ها زحمت کشیدهاند و الان پل را گرفتهاند. پل دست آنها است؛ به بچههایتان بگویید بروند سراغشان، چرا معطل میکنید؟!
پرده دوم
درخواست ارسال اژدر بنگال کردیم، که آن هم نرسید. در همین حال؛ حاج همت مدام با بی سیم من تماس میگرفت و میگفت: پس چی شد؟ چرا شما خط را نمیشکنید؟
گفتم: داریم تلاشمان را میکنیم، اما نمیشود. با آخر همت گفت: اگر تو نمیتوانی خط را بشکنی ، بگو تا خودم به آن جا بیایم. من که همه راهها را برای شکستن خط در آن شب آزموده بودم، گفتم: والله دیگر کاری از دست من برنمیآید؛ اگر شما تدبیر بهتری سراغ دارید؛ بسم الله!
پرده سوم
آقای هاشمی رفسنجانی، فرمانده جنگ، به منطقه آمد و به سرعت خود را به سنگر فرماندهی سپاه رساند. وی به برادر محسن رضایی گفت:
"اعلام کردیم که هر کس (هر یگان) هر چه در چنته دارد بیاورد میدان"
برادر رضایی نیز پاسخ داد:
"ما هم گفتهایم که افراد تا حد فرمانده لشکر باید بجنگند. حتی اگر سازمان رزم سپاه مختل شود."
پرده چهارم
بیشتر حاج همت صحبت میکرد. بعضی جاها صدای گریه با صحبتش آمیخته میشد. حاج کاظم[رستگار]، هم مدام میگفت: همینه دیگه، به خدا توکل کن، اونا کی فهمیدن ما چی میکشیم که حالا بفهمن؟ مهم خداست. همت در حرفهایش روی یک موضوع خیلی تاکید میکرد، آن هم اینکه بالاییها تصور میکنند کوتاهی میکنم و توقع دارند بعد از پنج شش بار زدن به پل طلاییه و شکست خوردن، کماکان ادامه بدهم، درحالی که شدنی نیست.
حاج همت میگفت: من باید بچهها را از روی بدن شهدای شب قبل حرکت بدم. عملا فضایی واسه تحرک و مانور باقی نمونده. از اون طرف دشمن هم دست ما رو خونده. این طرف هم پایینیها فکر میکنن من مطالب رو به بالا منتقل نمیکنم و گردان گردان رو واسه یه هدف دست نیافتنی هزینه میکنم.دیگه خسته شدم
پرده پنجم
بعد از عملیات خیبر جمعی از فرمانده لشکر 10 سیدالشهدای تهران با نوشتن نامه ای از وضعیت جبهه ها انتقاد کرده و سعی میکنند از طریق دیدار با مسئولین کشور صحبت های خود را مطرح کنند. در این نامه موارد بسیاری مطرح میشود که حرف های سر به مهری بود که تا قبل از آن گفته نشده بود. در این نامه صراحتا گفته میشود: "با شعار اینکه توکل برای پیروزی کافی است، شدیدا تدبیر و تعقل را از صحنه بیرون کردهاند." در بخش دیگری از نامه امده است: "به دلیل اینکه جواب تبلیغات خارجیان را میدهیم و برای حفظ روحیه مردم، دروغهای بزرگی را در ردههای مختلف اجرایی میگویند که نه تنها نتیجه عکس میدهد بلکه مردم را گیج کرده و در ذهن آنها سوال ایجاد میکند."
" برای توجیه نارساییها و ضعفها از اعتبار حضرت امام خرج میکنند. در جمهوری اسلامی مانند قارچ از زمین انواع قرارگاه به بهانه اداره جنگ سبز میشوند. تب قرارگاه مملکت را تسخیر نموده و برای انجام هر کاری قرارگاه احداث میکنند."
در این نامه محوریت اصلی انتقادات فرمانده سپاه محسن رضایی است. "فرمانده کل سپاه، عمده قوای گمنام سپاه را آدم حساب نمیکند. اطاعت بیچون و چرا از فرمانده و شورای عالی در همه زمینهها خط مشی کلی سپاه است که توسط فرماندهی دنبال می گردد. با آنکه حضرت امام(ارواحنا فداه) فرمودهاند ولایت اداری نداریم، مسئولان و فرمانده کل سپاه از هر طریق کوشش میکنند ولایت خود را اثبات کنند. هرکس ولایت فرمانده کل سپاه را قبول نداشته باشد منزوی و سرکوب میشود."
در نهایت در جلسه آذر ماه 63 در سپاه مرکز حسن بهمنی یک انتقاد را صراحتا بیان میکند:
اصل قضیه این است که همین الان، برادر محسن رضایی همه می دانند که ایشان قبل از اینکه به عنوان فرمانده کل سپاه منصوب بشوند از مسائل نظامی اطلاع نداشتند، بعد از این هم که منصوب شدند توی قرارگاه ها نشسته اند با دستیارانشان. کسانی هم که توی قرارگاه ها می نشینند چیزی یاد نمی گیرند. بچه هایی هم که مثل حاج علی موحد، حاج احمد متوسلیان، توی دل خون و آتش آن چیزهایی که باید یاد بگیرند منزوی میشوند. اصل قضیه و مشکلات ما در اینجا نهفته است که فرماندهی ما آن طوری که باید و شاید نمیتواند در جنگ کار بکند.
پ.ن: محمد ابراهیم همت در جریان خیبر شهید میشود
کاظم نجفی رستگار، حسن بهمنی نیز در عملیات بدر در اسفند 63 شهید میشوند.